آدم برفی های کودکانه
بالاخره تهران یه برفی اومد که تونستیم باهاش آدم برفی درست کنیم... از اول زمستون منتظرش بودیم... شنبه اومد و با خودش کلی شادی آورد ... منم مثل تو خوشحال بودم اومدم مهد کودک دنبالت... قبلش رفتم جاهای تمیز برفی رو اطراف مهد شناسایی کردم و بعد از این که اومدی پیشم بردمت اونجا بازی... خیلی خوشحال شدی... کیییییفففف کردی... منم همینطور... گفتم برف جمع کن با هم آدم برفی بسازیم... اول من و تو بودیم... کم کم دیدم هی اضافه شدین... یهو به خودم اومدم دیدم تو دوستات با کمک باباها و ماماناشون دارین برف میارین من آدم برفی می درستم... خلاصه سه تا آدم برفی خوشگل با کمک هم درست کردیم؛ یکی برف آورد ، یکی کاج آورد برای دماغشون ، یکی چوب آورد برای دست ...
نویسنده :
مامان رادمهر
14:21
نخودی شهر ما
یک بچه به اسم نخودی وارد یک جنگل میشود و با دیدن گرگ و پلنگ و شیر یک سری اتفاقات جالب میافتد و داستان کدو قل قله زن رو واسه نخودی تعریف میکنن نخودی برای اونا ماهیگیری می کنه و ... این داستان تاتر شادی بود که روز پنجشنبه با هم رفتیم... یه چیزی بگم: من انقدر از تاترای شاد کودکانه خوشم میاد که وقتی قرار میشه بریم تاتر من بیشتر از تو شاد میشم؛ چون یک سعتی از دنیای بزرگونه کنده میشم و میام تو دنیای قشنگ تو... و چقدر هم تو قشنگ با این تاترای شاد ارتباط برقرار می کنی... وقتی می خندی و باهاشون دست می زنی من کیف می کنم... حماسه گلابی رو هم اینجا برات می نویسم تا وقتی بزرگ شدی با هم بخونیم و بخندیم: ...
نویسنده :
مامان رادمهر
14:11